رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

چراغ دل مامان

1392/4/15 19:07
نویسنده : مامان پروانه
1,094 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان، چراغ دلم ، مهربونم

اینقدر برات ننوشتم که دل خودم برای نوشتن تنگ شده بود. عزیر دل مامان. اینقدر کارهای بامزه می کنی که آدم از دستت نمی دونه بخنده، قربون صدقه ات بره یا فدات بشه مهربون مامان.


دیشب اومدی توی آشپزخانه هی یک دونه دستمال کاغذی بر می داری می سابی به کابینت ها و ماشین ظرفشویی و لباسشویی بعد میگم رهام اینقدر الکی دستمال ها را مصرف نکن، تند تند می سابی و میگی مامان همه کاراتو کردم همه جا رو تمیز کردم . همینطور که داشتی می گفتی در ماشین لباسشویی رو باز کرده بودی و داشتی توی درشو تمیز می کردی و خلاصه هی می گفتی مامان همه کاراتو کردم. (البته این کارو از بابا یاد گرفتی) تازه  می ری یک دستمال کاغذی بر می داری هی میکشی روی فرش میگم جیکار می کنی ، میگی دارم فرشو تمیز می کنم.

اینم عکسش    

              

عشق مامان هفته پیش با دوست بابا و دو تا پسرهای گلش و خانومشون رفیتم دیزین که چقدر به تو خوش گذشت مخصوصا که سوار تله کابین شدیم. از صبح رفتیم و بعد تله کابین و بعد هم ناهار رفتیم هتل دیزین و اینقدر به تو خوش گذشت که نگو. هی میگفتی مامان تله کابین چقدر خوبه. خیلی دوستش دارم. عزیزمممممممم


کلی سنگ پرت کردی توی کوه . از بچگی عاشق اینکاری تا آب می بینی میگی سنگ بده پرت کنم توش. اونجا هم کلی سنگ پرت کردی فدات بشم مامانی

رهامم اینجا مامان پروانه شما رو سوار اسب کرد که ازت عکس بگیره بعد که عکس رو گرفتیم ، این کره اسب شیطون یکهویی یک لگد به مامان زد که هنوزم پام کبوده و کلی باعث مضحکه و خنده شدم. ولی عیب نداره خوب برا بچم بوده خوب عوضش یک عمر یادگاری شد و کلی پسرم کیف کرد.


خلاصه ناهارخوردیم و برگشتیم تهران و تو هم از خستگی توی راه خوابت برد. چه باران قشنگی هم می یومد. خیلی رویایی و قشنگ بود.


امید زندگی مامان راستی هفته پیش دوباره بردمت دکتر و عکس از لوزه ات که خدایی نکرده نکنه که لوزه داری که اینقدر مریض میشی خدا رو شکر دکتر گفت هیج مشکلی نداره فقط نباید بگذارین سرما بخوره. و خدا رو شکر دیگه مشکلی نداری فعلا.

مامان هم که داره میره سر کار جدید و فعلا راضیم تا بعد خدا چی بخواد ...

اینجا هم یک روز دیگه است که رهام جونم داره پیتزا می خوره ، تازگی ها عاشق پیتزا شدی همش میگی مامان بریم پیتزا زرین ... بعد هم برای اولین بار دو تا برش پیتزا خوردی نوش جونت عزیزمممممم.

 

بهترینم عزیز دلم من وقتی از سر کار میام بهم میگی مامان منو بخور ، مامان هم تو رو میخوابونه بعد شکمت رو قلقلک می دم و الکی میگم هام هام و تو هم ریسه می ری از خنده. بعد میگی مامان حالا تو بخواب من تو رو بخورم و خلاصه خودت از خنده ریسه میری و مامان رو هام هام میکنی. خیلی دوست دارم شیرینیم.

رهام خیلی عزیزی . برام عزیزترینی خیلی دوست دارم مامان.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

محمد
17 تیر 92 9:17
در کنار هم سالم وشاد باشید


مممنونم
نازدارخانوم
17 تیر 92 18:30
واااااااای دوست من چه خوشتیپه
چه خوبه آقاپسر کمک مامانش میکنه...
من که هیشکی بهم کمک نمیکنه
مامان آقارهام منم پیتزا میخوام


چشمات خوش تیپ می بینه عزیزم. بیایین مهمون ما با هم بریم پیتزا بخوریم. دوست دارم نازدار خانوم
برنج سادات
9 دی 93 11:17
سلام.خوشحالم هنوزم کسانی هستند تو این جامعه که برای فزرندانشون وقت بزارند.