آبنبات کوچولوی مامانی
از دست این مشکلات آقا رهام گل
می دونی عزیز دلم دوباره مریض شدی و تب کردی. دیروز بردمت دکتر با بابایی و دوباره آنتی بیوتیک و شربت ولی هنوز تب داری. مامان فدات بشه دردت به دلم مامانی که باز مریض شدی.
گل نازم امروز قراره بریم بخیه پاتو باز کنیم. خدا کنه درد نداشته باشه. و زود زود خوب بشی. رهامم تو این دو هفته که پات اینطوری شده بود مامانی خیلی زحمت کشید . و زحمت نگهداری تو به گردن گرفت واقعا مدیونشم و می دونم که خیلی بهتر از من ازت نگهداری کرده چون خیلی با صبر و حوصله است. نمی دونم اگه این مادرها نباشن ما باید چیکار کنیم. نه به خاطر اینکه کمک حالمون باشن که مثلا بچه هامونو نگه بداریم منظورم از لحاظ بودن یه پشتیبان خوب واسه آدمه. اگه بدونی چه لذتی داره اینکه ادم بدونه بجز خدا یک نفر دیگه هم هست که هوای ادمو داره و اون یک فرشته به نام مادره. رهام جونم شاید هنوز متوجه این حرفها نباشی . منم نبودم تا وقتی که خودم مامان شدم. انشالله یک روز بابا بشی و بفهمی که پدر و مادر آدم چقدر واسه ادم زحمت می کشن بدون داشتن کوچکترین چشم داشتی. خدا به حق علی که همشونو سالم نگهداره و تنشون سالم باشه. طفلک مامانی پاشم خورده بود زمین درد می کرد ولی خوب زحمت نگهداری تو کشید حالا دیگه انشالله که زودتر خوب بشی و شنبه دیگه بری مهد عزیز دلم.
تا ابد دوست دارم و عاشقتم مامانی من شکر طلا