رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

درد و دل مامانی

1392/3/12 11:06
نویسنده : مامان پروانه
300 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امیدم، ستاره زندگی مامان

باید ببخشید که بازم باید بنویسم که مریض شدی ، سرما خوردی. دیگه مامان کم آورده . فدات بشم آخه من حتی تو رو از خونه بیرون نبردم . همش دلم میخواد توی این هوای بهاری ببرمت با دوچرخه ات با ماشینت بازی کنی . ولی دو تایی زندونی شدیم. مامانم دردت به جونم عزیز دلم. جمعه دوباره تب شدید کردی. بردیمت بیمارستان پارس. دکتر گفت رهام جون جیشت می سوزه گفتی آره . دکتر هم گفت خوب عفونت اداریه برید آزمایش بدیدو. گفتم آقای دکتر دروغ میگه این نمی فهمه گفت رهام جان دستت می سوزه گفتی نه. گفت جیشت می سوزه گفتی آره. خلاصه رفتیم آزمایش دادیم . دوباره از دستت خون گرفتن که دردت به جونم عزیز دلم. گفتی مامان سوزنش خیلی درد داشت ولی خیلی آقا بودی و شجاع واسه همین بهت قول دادم که برات ساعت بخرم. بعد که اومدیم خونه گفتم رهام اگه دودو می سوزه چرا به مامان نگفتی . گفتی نمی سوزه آخه. تعجب جواب رو ساعت 11 شب گرفتیم دیدیم هیچیت نیست خدا رو شکر. ولی تب زیادی داری. دیروز صبح دیگه من نتونستم ببرمت دکتر با بابا رفتی دکتر و دکتر گفت سرما خوردی. دوباره آنتی بیوتیک.  الهی بمیرم مامانی شیرین من. تو تنها امید زندگی مامانی هستی

دیشب باز خیلی تب داشتی الهی بمیرم . از ساعت 12:30 تا ساعت 3 بالا سرت بودم. می گفتی مامان دستمو بگیر. اینقدر داغ بودی که بدون اغراق دستم می سوخت. با کلی تب بر تونستم تب تو پایین بیارم. خدا رو شکر ساعت سه دیگه خوابیدی. الان که مامان سر کاره همش دلش پیش تو . زنگ زدم باهات حرف بزنم حوصله نداشتی. ممنونم از مامان بزرگت . ممنونم از بابا بزرگت که بهتر از خودم ازت نگهداری می کنن. و این روزها خیلی زحمت افتاده گردنشون. 

مامانی که همش آش و سوپ و آبمیوه و خلاصه کلی به پسرم میرسه. بابایی هم که الهی خدا بهش سلامتی بده همش باهات بازی می کنه و سرت گرم می کنه. نمی دونم چطوری باید جبران کنم. مامانم باید خیلی قدرشونو بدونی . من که همیشه دعاشون می کنم.

رهام همش دعا می کنم که تنت سالم باشه و مریضی ات مال مامان باشه. خیلی هم مراقبتم ولی نمی دونم چرا اینقدر مریض میشی. مگه تو مامانو دوست نداری . مامان خیلی ناراحت میشه که تو مریض باشی زندگیم. فدای اون حرف زدنت بشم.

راستی ساعت رو هم برات خریدم. دیروز که اومدم خونه دیدم خوابیدی. ساعت رو گذاشتم بالای تختت . ازخواب که بیدار شدی ، ساعت دیدی با اینکه حالت خوب نبود خیلی ذوق کردی . ولی ساعتش خراب بود. اوردمش که امروز ببرم برات عوض کنم.

رهام فقط تو بهم انگیزه زندگی می دی . عاشقتم عزیز ترینم. زودتر خوب بشو.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

محمد
12 خرداد 92 11:23
امیدوارم که هرچه زودتر خوب بشن رهام جان
این ویروسی . یک چند روزی مهمونه . بچه های من هم گرفتن . اثری از سرماخوردگی نداشتن ولی تبشون قطع نمیشد .
شادباشیدوسلامت


الهی که بلا از بچه ها دور باشه. مرسی که به ما سر می زنید
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
14 خرداد 92 20:47
سلام سلام مامانی
خوبی؟
نمیدونم قبلا آلبوم عکسای دوستای محمدارشان و دیدی یا نه؟
من میخوام از همه دوستای ارشانم ی عکس براش یادگاری بذارم ک اگر قابل بدونی میخوام عکس نینی شما هم تو دوستای ارشان باشه
اگر دوست داشتی برو ی نگاهی ب آلبوم بنداز (تو قسمت موضوعات وبلاگ هست) و اگر خواستی برام عکس 3تا عکس بفرست ک توش تغییرات نینی معلوم باشه از کوچولویی تا الان
اگر هم وقت نداشتی ک بفرستی بهم اجازه بده ک خودم از وبلاگت کپی کنم.
این آدرس ایمیل منه: hobab.topoli91@yahoo.com


چشم عزیزم برات می فرستم
اتنا مامان نگین
19 خرداد 92 12:13
سلام عزیزم ایشالله رهام گلی زودی خوب میشه نگران نباش قوی باش .خصوصی