رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

حرف های مامانی و پسری

1392/6/4 15:30
نویسنده : مامان پروانه
283 بازدید
اشتراک گذاری

ستاره ناز مامان ، فرشته من

نمی دونی که مامان برات جون می ده. نمی دونی که چقدر برام عزیزی . صبحها که از خواب بیدارت می کنم برات شعر میخوانم میگم رهام عشق مامانه رهام امید مامانه رهام عسل مامانه رهام جیگر مامانه، بعد تو همونطوری خواب آلوده میگی نه من فقط رهام درویشم ، امید مامانم هستم. بقیه اش نیستم.

میگم باشه امید مامان عزیز دلم دوست دارم . رهام خیلی ماهی تو بهترین پسر دنیایی ، برام خیلی عزیزی ،  خیلی وقت نمی کنم برات بنویسم ببخشید ولی تا همین حد هم خوبه عزیز دلم. این روزها همش سر کار و وقتی هم میام خونه دیگه خیلی خسته ام . رهامم خیلی ناراحتم که خیلی نمی تونم برات وقت بگذارم وقتی هم میام خسته ام و دیگه انرژی ندارم که باهات زیاد بازی کنم. الان دو سه روزه که دوباره تب کردی ولی اینقدر مهد کودکت رو دوست داری گریه میکنی باید برم. دیروز مامانی یک ساعت بردت مهد ولی امروز بهش گفتم که نبردت اخه مامان خیلی دیشب تب داشتی هر چی هم دکتر بردمت میگه دیگه بهش آمپول نمی دیم عیب نداره طولانی تر خوب بشه ولی عوارض آمپول رو نداشته باشه بهتره.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)