شیرین کاشتن رهام
سلام امید عسلی
خوشگل من، امروز با همدیگه رفتیم خونه پدرجون که تو عاشقشی. رفتیم ببینیم عروس و داماد چیکارا می کنن و عکس ها رو نشونشون بدیم. تو هم یک تاپ و شورت خوشگل که وقتی به دنیا اومده بودی همسایمون که یادش به خیر خانوم جعفری برات آورده بود رو پوشیده بودی و عین ماه شده بودی. بعد که اومدیم خونه تو گفتی که بریم دوچرخه سواری یعنی اصلا از ماشین پدرجون پیاده نمی شدی و من با این حرف که می ریم با هم دوچرخه سواری پیادت کردم. خلاصه آقا رهام اومدیم تو بهت گفتم بیا بریم مامان کیفشو بگذاره تو خونه و بعد با هم بریم توی پارکینگ اومدن توی خونه همان و کلید که پشت در بود و شما که عاشق در و کلید هستی همان که درو بستی مامان موند توی خونه و تو و کلید موندید اونور در و هی قفل کردی منم از اینور هی میگم رهام درو باز کن تو هم هی قفل می کنی عوض باز کردن یکهو به خودت اومدی که ای وای مامان نیست جیغت در اومد حالا تو اونور گریه می کنی منم از اینور هی باهات حرف می زنم که درو باز کنی که نمی کنی هرچی هم خانم حسنی همسایه رو صدا می زنم اون بنده خدا هم فکر می کنه که داریم بازی می کنیم اصلا جواب نمی ده. آخرش رفتم از پنجره آشپزخانه یک دختره رو از کوچه صدا کردم درو براش با آیفون باز کردم اومد تو خونه در رو باز کرد. تو هم که اینقدر گریه کرده بودی که تمام صورتت خیس شده بود. مامان بمیره برات عزیز دلم. خوب دیگه نی نی هستی دیگه اینکارا رو نکنی چیکار کنی . خلاصه گلم امروز داشتم از غصه دق میکردم که پسرم مونده بود پشت در. عوضش با هم رفتیم یک عالمه دوچرخه سواری بعد هم که بابات اومد دیگه اصلا یادت رفت که چیکار کردی . مامان دورت بگرده نازنینم.
عصری هم رفتیم یک سر زدیم به نی نی عمه سمانه و مامان بزرگ اینها که خیلی خوشحال شدن و تو هی به نی نی میگفتی نی نی نی نی و ذوق میکردی قربون اون قلب مهربونت فرشته مامان.
شبت به خیر باشه گل پسرمممم