خاطرات خوب شب عید قربان
سلام خوشگل ترین و مهربونترین پسر دنیا
عزیز دلم فدات بشم مامانی. این روزها کلی خبر بود ها نه؟
عید قربان مبارک
اول اینکه هفته پیش با هم دیگه مامان و پسری رفتیم عروسی آتنا دوست خاله الهام پسرم اونجا کلی برامون رقصید و شیطونی کرد. یک کار با مزه گل پسرم اینه که هر جا که دستشوییش کثیف باشه ( کثیف که چه عرض کنم باب میل آقا نباشه) اصلا کارشو نمی کنه. اینقدر خودشو نگه می داره تا بیاد خونه. اینم کارهای آقا رهام دیگه. اینم عکس رهام و سارینا دختر خالش توی عروسی:
بعد روز 5 شنبه هم که رفتیم تولد سروین جون و مهرسا جون . کجا؟ رستوران هرمز توی خیابان خردمند. وای که چقدر عالی بود و چقدر خوش گذشت دست عمه سمانه و عمو سعید درد نکنه که یک شب به یاد ماندنی واسه همه ما درست کردند. حالا عکسهاشم می گذارم براتون. هم شام بود و هم اجرای موسیقی زنده. خیلی خوش گذشت پسر مامان هم که خیلی خوشگل شده بود .
اینم سروین جون دخترعمه رهام (اخ که الهی من فدات بشم خاله)
رهام و مامانی جون و بابایی جون (پدری)
این خانومهای خوشگل هم از راست به چش اول ریحانه خانم گل نوه خاله بابای رهام بعد مهرسا جون خواهر سروین خانم دختر عمه رهام (که رهام تو دار دنیا همین دو تا دختر عمه رو داره) بعدی هم پرنسس خانم نیلوفرجون هستن که خواهر ریحانه جون.
همش تو دلم گفتم الانه که این پسره چشم بخوره. گفتم براش صدقه می دم. روز جمعه بابایی داشت لوستر خونه رو تعمیر می کرد اورده بودش پایین. رهام هم دنده عقب رفت افتاد روی لوستر و پشت پاشنه پاش زخم شد. خلاصه اینطوری شده که اقا رهام کلا انگار که زخم شمشیر خورده دیگه پاشو زمین نمی گذاره. البته از حق نگذریم خیلی خون اومد ولی خوب دیگه حالا یک زخم کوچیک که این اداها رو نداره عزیزمممممممممم.
بابایی رفت پنبه و بتادین و چسب خرید آورد. خلاصه تا امروز که خیلی ناز کرده ولی به نظر می اومد که امروز بهتره. انشاله که زوتر خوب بشی ناز پسرم.
رهامم بهترین و زیباترین و مهربونترین و با احساس ترین و رویایی ترین چیزی که خدا می تونسته به من بده رو داده. خدا لطفش رو به من تموم کرده یعنی این رحمتی که خدا به من داده رو با دنیا نمی تونم عوضش کنم. من اگه تا اخر دنیا هم از خدا تشکر کنم بازم کم کردم. واقعا نمی تونم بگم که چقدر دوست دارم و چقدر خدا رو به خاطر داشتن تو شاکرم.
دیشب داشت تلویزیون تشیع پیکر 7 تا خلبان دوران جنگ رو نشون می داد و بی اختیار اشکهام سرازیر شد. تو تا اشکهای منو دیدی اینقدر ناراحت شدی که نگو و نپرس و هی گفتی گریه نه. اخ من فدات بشم که اینقدر مهربون و نازی عزیز دلم. خیلی دوست دارم