رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

بیا در آغوشم نازنینم

1391/10/3 11:35
نویسنده : مامان پروانه
551 بازدید
اشتراک گذاری

سلام فرشته آسمون و زمین من

اول از همه اینکه عاشقتم و خیلی دوست دارم، بعد هم باید بگم که چرا دیر برات نوشتم و اینهمه طول کشید.

یادته گفتم که پات یک کم با لوستر برید، خوب دیگه همون یک ذره بریدن همان و خوب نشدن و اوف شدن همان. شما هم که وای بر من اینقدر ناز و ادا داری که نگو و نپرس چند روز بعد از اون روز که پات برید  به باباجی گفتم بیا ببریم نشون دکتر بدیم این چرا خوب نمیشه و انگار داره گوشت اضافه می آره ، که همین طور هم شد و دکتر گفت یک کم دیگه صبر کنید بعد از یک هفته دیدم خوب که نمیشه هیچ بدتر هم میشه خلاصه دوشنبه هفته پیش 15 آبان بردیمت و آقای دکتر پاتو جراحی کرد و گوشتهای اضافه اش رو برید و بخیه زد و بعد هم روشو گچ گرفت که اقا رهام با بالا پایین پریدن باعث نشن که بخیه ها پاره بشه و مامان اینقدر گریه کردی که مامان هم پا به پات گریه کرد آخر سر هم که دیگه از خستگی خوابت برد و آقای دکتر می گفت خوب شد خوابید که ما بتونیم حداقل بخیه ها رو درست بزینم . الهی که مامانت بمیره که مراقب تو نبود عزیزم و پسرش اوف شد.و از اون روز باید یک روز درمیون می بردیمت برای عوض کردن پانسمان . رهام نازنینم اینقدر ماشاله باهوشی که همیچین که می پیچیم توی خیابون اصلی می دونی که داریم کجا می ریم و هی میگی نه نه دکتر نریم پام می سوزه خلاصه اینقدر بهت قول می دیم که اینو میخریم و اونو میخریم تا با ما میایی. اینم عکس پات 

خلاصه جونم برات بگه که دو روز اول از جات تکون نخوردی و هی می گفتی پام اوف شده مامان جی ، بغل کن. ولی بعدش مگه میشد کنترلت کرد.مخصوصا اون شب که عمه سمانه  و مامانی اینها اومدن خونمون و عمه جون برات کتابهای می می نی رو خرید که کلی کیف کردی و هی میگفتی بنداز روی دوشم. مامانی هم برات کمپوت آناناس  خرید که هر کاری کردم فقط آبشو خوردی.

یک شب هم زندایی محدثه و دایی حسین و خاله الهام و سارینا جون اومدن دیدنت که تا تونستی بدو بدو کردی . بابا میگفت این اصلا یادش رفته که پاش درد می کنه. خوب دیگه وقتی پسرم همیشه تنهاست وقتی دوستاش میان خوشحال می شه دیگه.

رهامم میخواستم بهت دارو بدم میگفتی نه ، بعد مامان میگفت بخور که پات خوب بشه بعد زودی میخوردی و بعد همیگفتی پام خوب شد.

بعله آقا رهام . حالا دکتر هم گفته باید تا دو هفته پات همینطوری توی پانسمان باشه. تا انشالله زود زود خوب بشه. 

از طرف دیگه خاله رویا که می اومد پسرمو نگه می داشت یکهویی تصمیم گرفت که دیگه نیاد. میگه کار پیدا کردم. باشه اشکال نداره با اینکه خیلی از دستش ناراحتم ولی خوب دلش نخواسته زور که نیست باشه . اقا رهام رو بردم مهد کودک مولود که به قول خودشون مخصوص کودکان تیزهوشه. و میگین رسیدگیشون خیلی خوبه البته پولشم خیلی خوبه ولی خوب پسر من از همه چیز برام با ارزش تره و یک روز رفت یعنی روز دوشنبه گذشته ولی خوب چون که پاش اینطوری شد این هفته می ره خونه مامانی . وای خدا یا شکرت که مامانی و بابایی ( پدری) رهام خدا رو شکر هستند و صحیح و سلامت هستند وگرنه من باید چیکار می کردم نه به خاطر اینکه رهام رو نگهدارن ، نه فقط به خاطر اینکه هستند که آدم بتونه بهشون تکیه کنه. گاهی اوقات از اینکه خودم مادر ندارم خیلی دلم میگیره یعنی اون شبی که خاله رویا گفت من نمی یام اینقدر گریه کردم که نگو و نپرس ولی خدا که همه درها رو روی آدم نمی بنده. خودش ارحم الراحمین.

اینجا پسرم چون نمی تونه کفش بپوشه با دمپایی اومده بیرون. رفته بودیم براش کاپشن بخریم وقتی با دمپایی پسرم رو می بردیم توی مغازه ، صاحب مغازه یه نگاه به دمپایی رهام میکرد بعد تو دلش میگفت اینها عمرا بخر باشن و اصلا تحویلمون نمی گرفتخنده ولی ما که خریدیم. گناهشم گردن خودشون

یک روز هم پسرمو و باباش با هم رفته بودن سلمونی البته مامانی هم نظارت میکرد 

 

 

 

یک روز هم که روز جمعه گذشته بود همگی خونه عمه بابا و دایی بابا دعوت شده بودیم به مناسبت نامزدی فواد که انشالله خوشبخت بشن و خیلی خوش گذشت جای همه خالی.

یک روز هم رفتیم جشنواره انار و بابا کلی انار خرید و دون کرد و من و تو خوردیم.

دیشب هم که با بابا رفتیم خونه عمه بابا چون خاله بابا که مادر شوهر عمه باباست( وای چقدر قاتی پاتی شد) چشمش رو عمل کرده بود رفتیم برای عیادتش که انشالله زودتر خوب بشن. رهامم تو هم رفته بودی نشسته بودی پشت کامپیوتر پسرعمه ات و دو  دستی تایپ می کردی اینقدر  این صحنه قشنگ بود که نگو و نپرس. فدات بشم عشق مامان. در ضمن تعدا کلمات انگلیسی که یاد گرفتی هم الان تقریبا 60 تا میشه . آفرین آفرین آفرین.

این آهنگ محسن یگانه رو هم که خیلی دوست داری:

هوایی شدی رفتی خواستی که قلبمو دورش کنی 

دل تو دلت  نبود بزنی ذوقمو کورش کنی 

کار از کار گذشته دیگه نمیشه به روم نیارم

با بد و خوب تو ساختم نه دیگه کشش ندارم

یک آهنگ دیگه هم که سر مارو باهاش می بری آهنگ محمد اصفهانیه

اگه باشی من غم ندارمبی تو من همدم ندارم

قربون اون سلیقه ات بشم که آهنگهای رینگی دوست داری . 

راستی اسم امام ها رو هم یاد گرفتی ولی قر و قاطی میگی امام اول حسین امام دوم حسن امام سوم سجاد ...... خلاصه خیلی با مزه ای تو نمک مامانی عشقم .

خوب دیگه خیلی سرتو درد آوردم. منو ببخشید که خیلی نوشتم اخه خیلی وقت بود که نتونسته بودم بنویسم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

مامان اتنا
28 آبان 91 12:34
الهی عزیزم خیلی غصه خوردم اخه برای چی خدای من یه زخم کجا...........جراحی وبخیه کجا ؟خاله قربونت مواظب خودت باش .نبودید دلم تنگ شده بود ولی گذاشتم به حساب سرکار رفتن وگرفتاریهای روزمره..ایشالله زود خوب بشه پسرمون.


ممنون خاله جون. الحمدلله به خیر گذشت. حالا هم خیلی خوبم
شقایق(مامان محمد ارشان)
28 آبان 91 18:54
ای جانم
بمیرم خاله جون پات بهتره؟
خوشل خاله ایشالا همیشه بخندی


سلام خاله جون. خدا نکنه من خاله زنده میخوام و سلامت که همیشه به فکرم باشه. ممنون که به من سر می زنید