روز 25 بهمن90
سلام عشق مامان
الهی قربونت برم امروز که روز 25/11/90 بود و روز عشق بود که عشق مامان آقا رهامه ، رهام برای اولین بار قاشق رو از دست مامانش گرفت و خودش شروع کرد به خوردن پلو و خورشت قارچ اونم با چه دقتی الهی که مامان دورت بگرده .
اخر شب هم مامان ملحفه بالشش رو شسته بود روی شوفاژ پهن کرده بود رفتی برداشتی اوردی دادی به من با زبون بی زبونی گفتی اینو تنم کن منم اینطوری تنت کردم . یک عالمه خودت ذوق کردی. آخه مامانی این کارا رو تو از کجا یاد گرفتی؟ از فرشته ها . قربونت بره مامان الهی.
عزیز دلم ، فردا می خوایم با هم دیگه بریم عکاسی توی خیابان فرجام برات وقت گرفتم که برات عکس دو سالگیتو بندازم. خدا کنه بد اخلاقی نکنی عکسات خوشگل بشه مامانی. آقا طلای مامان
هر کدام از عکساتو نگاه می کنم با اون یکی فرق داره یکی از یکی خوشگل تر. دلم می خواست اول می بردمت سلمونی ولی اینقدر اونجا گریه می کنی که دلم نمی یاد باور کن عزیز دلم.
راستی هفته پبش قبل از عروسی دایی جون دکتر حسینی برات چکاپ دو سالگیتو نوشته بود با بابایی رفتیم آزمایشگاه بقراط وقتی وارد آزمایشگاه شدیم فهمیدی چه خبره هی گفتی بریم از اینجا بریم د د
خلاصه موقع خون گرفتن هم سه نفری با دو تا خانوم پرستار گرفتیمت تا تونستیم ازت خون بگیریم برای آزمایش ادرار هم که بیچار مون کردی یک ساعت رفتیم با هم حموم اما دریغ از یک قطره جیش. خلاصه دست به دامن تکنولوژی شدیم و با کیسه ازت جیش گرفتیم ولی واسه اون یکی مشکلی نبود حسابی همکاری کردی عزیزیممممممممممممم *: