پسر باهوش مامان
عشق مامانی
عزیز دلم نمی دونم برات گفتم یا نه از چند وقت پیش وقتی که تبلیغات تلویزیون راجع به بانکها رو می دیدی خیلی خوشت می اومد و وقتی می رفتیم بیرون و سردر بانکها رو می دیدی می پرسیدی این بانک چیه؟ بعدا کم کم اسم همه بانکها رو یاد گرفتی و بعد هم موسسات مالی و اعتباری خلاصه هیچ بانکی نیست که رهام نشناسه اونم از روی سیمبل ها و یا شاید هم از روی رنگهاش . به مرکز فروش ماشین های ایران خودرو هم میگی "بانک ایران خودرو"
توی عید هر جا می رفتیم سوال می کردی که مثلا عمو ... کارت بانک چیو داره ؟ یا کی کارت بانک .... رو داره همه باورشون نمی شد که تو همه بانکها رو بلدی بعضی ها کارتهاشونو درو می آوردن ازت سوال می کردن و وقتی درست جواب می دادی تشویقت می کردن که تو همه رو بلدی. یک روز هم که رفته بودیم خونه دایی بابا دامادشون کارت موسسه مالی اعتباری فردوسی رو نشونت داد و تو زود گفتی "فلدوسی" اگه بدونی چقدر ذوق کرده بود میگفت من خودم تا نرفته بودم توی این بانک کار کنم اینو نمیشناختم. تو از کجا اینها رو می دونی عزیز دلمممممم. بعد هم که میگفتی مامان انگلیسی بگو .یعنی ازم بپرس تا من بگم. و عین بلبل همه رو میگفتی. خیلی عزیزیییی
خوب برسیم به عیدی ها که کلی عیدی گرفتی و از همه بیشتر از عیدی عمه سمانه خوشحال شدی که یک صندوق بود. از اون صندوق هایی که توی فروشگاه شهروند هست و باهاش اجناس رو با بارکدشون حساب می کنن. عکسشو برات میگذارم.
بقیه همه بهت پول دادن که رفتیم برات ماشین پلیس خریدیم و بقیه رو برات نگه داشتم که ماشین آمبولانس برات بخرم. اخه من یک دونه پسر که بیشتر ندارم.
اینم ماشین پلیست و ماشین آتش نشانی ات که ماشیین اتیش نشانیتو پدرجون برای تولدت خریده بود.
دیروز هم بردمت شهربازی امیر که توی چهارراه سبلانه. خوب بود و تو خیلی خوشحال شدی. دلم میخواد وقتی کنارتم بهت خیلی خوش بگذره عزیز دلم. همه وجودم و زندگیم مال تو نازنیتم.
رهامم عزیزمممممممممم خیلی مامان دوست دارههههههه.