رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

بازی مامانی و رهام جون

1392/3/7 9:48
نویسنده : مامان پروانه
373 بازدید
اشتراک گذاری

شیرینی زندگیم ، نفسم،  امیدم، عزیز دلم خدا رو شکر که امروز با زدن هفتمین آمپول حالت یک کم رو به راه شده. صبح که با مامانی صحبت کردم گفت رهام که بردم آمپول بزنه اصلا گریه نکرد. فدای اون صبوریت بشم. همش میگی من شجاعم من گریه نمی کنم من از آمپول نمی ترسم بعد یه ذره گریه می کنی عشق مامان. الهی که درد و بلات تو دل من عزیز دلم. مردم از درد تو پسر نازنینم . خدا کنه که دیگه مریض نشی .

این یک هفته چقدر دیر گذشت همش نگرانت بودم. ساعت به ساعت آنتی بیوتیک ، خودمم مریض شده بودم ولی بخدا یک دونه قرص هم نخوردم. فقط فکر دردونه ام بودم.

دیشب کلی با هم بازی کردیم. رهام شاید اولین بازی واقعا بازی بود که با هم کردیم. صندوقی که عمه سمانه برای عید برات خریده بود رو آوردی بعد به من گفتی مامان من آقا هستم. به من بگو آقا ، بعد از من خلید کن. گفتم چشم. بهم از صندوقت پول هم دادی . بعد سبد خریدتم دادی بهم. من بهت میگفتم آقا به من ماهی و فلفل دلمه ای بدین بعد بهم می دادی بهت گفتم رهام حالا بگو چقدر شد میگفتی رهام نه من آقا هستم. گفتم ببخشید ، آقا بگید چقدر شد؟ میگفتی 4 تا گفتم ، 4 هزار تومان ، میگفتی بله. میگفتم چقدر گرون گفتی "قابل شما" الهی دردت به جونم مامان با این تعارف کردنت . اینقدر ذوقتو کردم اینقدر ذوقتو کردم که باور کن اشک اومده بود تو چشام. خلاصه کلی ازت خرید کردم و کلی با هم بازی کردیم. شب هم که میخواستی بخوابی باز گفتی بیا ماشین بازی کنیم. رفتیم تو اتاقت واسه اینکه منو بپیچونی که نخوابی

گفتی بیا از من ماشین بخر ، بعد ماشین کوچولوهاتو چیده بودی روی میز میگفتی ازم بخر من مثلا بهت پول می دادم و تو بهم ماشین می دادی. ازت می پرسیدم آقا ببخشید من برای پسرم که اسمش رهامه میخوام ماشین بخرم شما می دونید رهام چه ماشینی دوست داره، بعد هر دفعه یک ماشین بهم می دادی که مثلا بخرم برای رهام. بعد تو هم به من میگفتی آقا اینو بخر. میگفتم من آقا نیستم من خانومم میگفتی نه تو آقایی و عصبانی که تو خانم نیستی. باشه منم قبول کردم که آقا هستم. عشق من. بعد هم شدی آقای مکانیک که مثلا ماشینم می آوردم تو برام تعمیر می کردی . خلاصه دیشب کلی با هم بازی کردیم. رهام قسم می خورم که هیچ لحظه ای از زندگی لذت بخش تر از وقتهایی نیست که با تو میگذرونم. اینقدر بهم انرژی می دی که اصلا نمی تونم وصفش کنم. الهی به حق محمد و آل محمد که خدا هیچ وقت تو رو از من نگیره و بحق علی که تنت همیشه سالم باشه مامانم.

عزیز دلم دعا می کنم که من پیش مرگت بشم نازنین مامان. دوست دارم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

اتنا مامان نگین
28 اردیبهشت 92 15:04
بلا ازتون دورباشه مهربونم .واقعا عزیزم دیدی وقتی داریم باهاشون بازی میکنم تومه غصه ها پر