شعرهای گل پسر
رهامم این روزها شعرهای با مزه ای می خونی
باز تلفن زنگ می زنه تو گوشم آهنگ می زنه
من گوشی و بر می دارم میگم که من سلام دارم
باباجونم صداش می آید صدای خنده هاش می یاد
ببخشید بقیه اش رو بلد نیستم ولی تو با همه شیرین زبونی هات برام میخونی و من و بابا کیف می کنیم
شعر ایران رو هم که عاشقشی ..
ای ایران ای مرز پر گوهر ای خاکت سرچشمه هنر
دور از تو اندیشه بدانپاینده مانی و جاودان ....
هی به من و بابا می گی برام بخونید و خودت هرجاشو که بلدی زمزمه می کنی. رهام اندازه نفسم بهت نیاز دارم و میخوامت
کار دیگه ای که این روزها انجام می دی اینه که آهنگ بگذاری یا من برات بگذارم و برقصی اینقدر هم با مزه می رقصی که نگو هی میچرخی دور خودت تا سرت گیج بره و بیافتی زمین ولی منگه کم میآری هی میچرخی و کیف می کنی و میخندی.
رهام نبودنت توی خونه رو اصلا نمی تونم تصور کنم. خدا رو شکر که توی خونمون صدای خنده های تو هست و خدا رو شکر که سالم و سلامتی . خدا جونم ممنونتم به خاطر این فرزند سالم و شکر که بچه به این خوبی دارم. خدا جون دوست دارم
وقتی مامان از سر کار می اد تو می گی بهم زنگ بزن تا من بیام پشت پنجره ببینمت و ببینم برام چی خریدی . منم تا میرسم دم خونه بهت تلفن می کنم تو هم میای پشت پنجره و با مامان صحبت می کنی . نمی دونم این عکس واضح است یا نه ولی ازت عکس گرفتم که ببینی