قشنگ ترینم
سلام عسل پسرم
گل ناز مامان امروز با همدیگر رفتیم سلمانی و بر خلاف همیشه که اینقدر گریه می کردی تا موهاتو کوتاه کنیم اما ایندفعه با ترفند قصه گفتن اروم تر بودی و گریه نکردی و اقای ارایشگر هم بنده خدا تونست موهاتو به سرعت کوتاه کنه. واسه جایزه اش که اینقدر آقا بودی هم برات یک ماشین اسباب بازی که یک اتوبوس سفید بود البته به انتخاب خودت خریدم و هم برات تخمه و شکلات خریدم که خیلی دوست داری.
بعد هم که اومدیم خونه بابا فرشید سوپرایزمون کرد و با یک ماشین جدید که اداره بهش داده بودن که یک پراید صفر بود اومد خونه و خلاصه کلی خوشحالمون کرد. و برای شب هم بردمون بیرون قان قان بیب بیب و شام . بهت گفتم رهام بابا بره اون ماشین قبلی رو بیاره میگفتی نه آخه عزیزم اون یکی یک پیکان بود که مال صد قرن پیش بود و هیچ دکمه ای نداشت به قول بابا لگن بود. ولی این یکی پرایده و کلی هم دکمه داره کیف کردی اینقدر قان قان کردی و درها شو باز و بسته کردی که نگو گفتم رهام این ماشین بهتره یا اون قبلی گفتی این . فدات بشم که تو هم این چیزها رو می فهمی. عزیزکم. دوست دارم .