گردش با خاله
سلام امید عسلی
گل پسرم امروز دیگه حالش خیلی بهتر بود ولی هنوز سینه اش خس خس می کنه. ایشالله که زودتر خوب بشی نازنین پسرم.
امروز وقتی دیدم پسرم حالش بهتر شده بعد از چند روزی که خونه مونده بودیم به خاله رویا تلفن زدم و با همدیگه رفتیم تجریش . وای خیلی خوب بود رفتیم خرید و بعد هم با گل پسرم و خاله جون رفتیم ناهار حلیم و آش خوردیم بعد هم برای پسرم زرشک پلو گرفتیم که اونم با صد تا کلک خورد. و دیگه ساعت 2 و خورده ای اومدیم خونه . بچه ام تو بغلم خوابش برد و اومدیم خونه دیگه نخوابید.
مامانی امروز و دیروز خیلی بهم سخت گذشت ، مریضی تو یک طرف ، غر غر بابایی هم یک طرف . دیشب اینقدر بهم حرص داد که زدم زیر گریه فکر می کنه که فقط اون میره سرکار فکر میکنه باید سر ما منت بگذاره که می ره سر کار . بعضی بابا ها هستن که روزی دو سه شیفت کار می کنن. خدا رو شکر می کنم که ما محتاج نیستیم که بابا بخواد اینطوری کار کنه ولی متاسفانه بابا فکر میکنه وظیفه منه که برم سر کار و کمک خرج خونه باشم. از کار بدم نمی یاد ولی وقتی اجباری هست اصلا دوستش ندارم از همه بدتر اینکه باید از تو دور باشم. خلاصه گلم اینقدر بابات رو اعصابم رفت که همش سر تو داد زدم باهات دعوا کردم. اینقدر دوتایی گریه کردیم که نگو. رهام خیلی دوست دارم اگه سرت داد می زنم بدون که واقعا دیگه نمی کشم. اخه هیچ کس منو درک نمی کنه. تازه گی ها خیلی کم طاقت و زود رنج تر از قبل شدم. خیلی خسته ام خیلی.... مامان منو ببخش فقط زورم به تو می رسه. رهام وقتی بزرگ شدی تو رو خدا دوست مامان باش. همون قدر که مامان تورو دوست داره. فدای اون چشمات بشم عزیزمممم که می میرم که غم توش باشه.خدا یا صبرم رو بیشتر کنننننن