رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 18 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

دوم اسفند روز چکاپ

1391/5/18 10:18
نویسنده : مامان پروانه
290 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امید مامانی

مامانی امروز با بابایی رفتیم دکتر حسینی واسه چگاپت اخه جواب ازمایشت یک کم در هم و برهم بود البته هفته پیش خودم بردم به دکتر نشون دادم ولی چون خودم تو نبردم دلم طاقت نیاورد ، خلاصه امروز بردیمت پیش دکتر و بعد از اینکه کلی خانم حسینی منشی دکتر برامون فیلم بازی کرد و ما رو سرگرم کرد رفتیم تو و دکتر تو رو چک کرد ماشالله تو که مرد شدی اخه گریه ات واسه چیه ؟ همچین اشک می ریختی که دلم برات کباب بود مامانی. دکتر همه چیزتو چک کرد و گفت خدا رو شکر سلامتی و ویتامین هاتو عوض کرد و گفت داری دو باره تو فک بالات دندون در میاری . عشق مامان من فکر کردم دیگه دندون در آوردن تموم شده ولی دیدم ای بابا باز داری دندون در میاری مامان برات بمیره که صداتم در نمی یاد. قربونت برم

یک چیز دیگه هم دکتر گفت که نگرانم کرد می گفت لوزه سوم داری و اصلا نباید سرما بهت بزنه وگرنه باید عمل بشی . میگفت وقتی بابایی می یاد نباید بری جلوی در اخه مامان من که تو رو اصلا بیرون نمی برم از ترس سرما  اینم نتیجه هی وسواس کاری.  خلاصه دکتر یه سری هم دارو برای این لوزه ات داد و گفت ایشالله با دارو بهتر میشه و شبها دیگه دماغت کیپ نمیشه . مامان بمیره برات .

عزیزه دلم تو راه که داشتیم می اومدیم خونه هم که طبق معمول که تو ماشین خیلی اقا و ساکت هستی ساکت ساکت بودی و اینور اونور نگاه می کردی که یکهو لالات برد.  بعدش ما می خواستیم بریم فروشگاه شهروند و بعدش هم می خواستیم بریم اداره کار مامان حضور غیابشو انجام بده واسه بیمه بیکاری که دارم میگیرم.

تو فروشگاه هم که دیگه کپکت خروس می خونه . اول که می رسیم یک کره جلوی در فروشگاه هست که گرده و چند تا چراغ داره که شبها روشنش می کنن و می چرخه و نور میده که تو عاشق اونی گفتی چرا این روشن نیست مامان فدات بشه که همه رو یادت می مونه. بعد گفتی منو سوار چرخ کنید (البته اینهارو که نمیگی فقط با اشاره می فهمونی) یک کم که میگذره میگی مامان منو بغل کنه. بعد هم که پیاده شده از چرخ وگفتی من این چرخ رو هل بدم . کلی هم ذوق می کردی و هل می دادی طبق معمول هم که همه عاشقت شده بودن بوس بوس بوس هزار تا مامانی

خلاصه یک سری هم زدیم عکاسی که دیدیم عکسات حاضر نیست بعد هم اومدیم خونه از ساعت 2 تا 5 هم با هم خوابیدیم اخه می دونی امروز 7 از خواب بیدار شده بودی حسابی لالا داشتی عزیزممممممممممم

مامانی الان که دارو ها رو بهت دادم و دارو ها خواب آوره بد جور خوابیدی فکر نمی کنم تا ساعت 10 صبح فردا بیدار شی . می بوسمت عزیزم شبت به خیر

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)