رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

شمال یک روزه

1392/2/27 19:14
نویسنده : مامان پروانه
646 بازدید
اشتراک گذاری

 

جونم برات بگه شکلات مامانی

که هفته پیش دعوت شدیم عروسی یکی از اقوام شمال. ما هم گفتیم خوب خوبه هم فال و هم تماشا. تو هم که عاشق شمال خونه پدر جونی. با پدر جون و من و تو و بابا رفتیم شمال . از اونجا هم رفتیم نوشهر عروسی و شب برگشتیم. فرداش هم رفتیم بیشه کلاه که این عکسها مال اونجاست.

 

 

 خلاصه شب اومدیم پسرم تب کرد. وای که چه تبی. مامانی گوش درد و تب و مریضی همه با هم دیگه تازه من و بابا هم مریض شدیم الان یک هفته است که مشغول مریضی هستیم. امروز خدا رو شکر بهتری. انشالله که زودتر خوب بشی نازنین پسرم.

 

دیروز بوست کردم میگم رهام چرا اینقدر خوشمره و شیرینی ؟ جیکار کردی اینقدر خوشمزه و شیرین شدی  میگی عسل مالیدم به خودم . بعد میگم وای چقدر خوشمره . میگی شکلات هم مالیدم. منو بخور. بعد من حسابی میخورمت و تو هم ریسه میری.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

اتنا مامان نگین
23 اردیبهشت 92 0:49
خوش گذشت.خدا روزشکر راستی کدوم شهر رفتید?
شقایق(مامان اَرشان کوچولو)
23 اردیبهشت 92 15:30
وای چه عکسای قشنگیییییییییییییییییییی همیشه ب گردش
رهگذر؟
5 مرداد 92 1:32
سلام چهره پدر رهام عزیز برام خیلی آشناست و خیلی شبیه به یکی از دوستان قدیمی من به نام آقای فرشید درویش است خصوصا حالت صورت ایشان هنگام خندیدن. ممنون می شوم اگر من را نسبت به این موضوع آگاه نمایید. با تشکر فراوان