حرف زدنهای آقا رهام طلایی
خوب یک کم برات بنویسم. ٥شنبه رفته بودیم تولد سارینا جون دختر خاله ات . که البته شما هم که همش با هم می جنگین و نمی گذارین ما ببینینم می خوایم چیکار کنیم. اینقدر شیطونی کردین که یادم رفت عکس بگیرم ازت . الان این شازده پسر چند تا کلمه یاد گرفته و قرار شده مامان بزرگش بره از مولوی براش تخم کبوتر بخره شاید یک کم اقا به خودشون زحمت بدن برامون سخنرانی کنن. بهش می گم ببعی میگه می گه : بع دنبه داری : نه پس چرا میگی : ادَ بعد مامان میگه اخه ببعی که بلد نیست اد بگه اونوقت تو قش و ریسه میری. دقت داری که دو بار هم نمی گی بع بع ، ففط یک بار بهت میگم یک توپ دارم : قلقل ( اونم به چه روشی میگی دل من برات ضعف می ره) سرخ و سفید :آبَ می زنم زمین ...
نویسنده :
مامان پروانه
2:01