رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

خوشمزه است؟؟؟

  تک ستاره زندگیم وقتی رفته بودیم برات کیک سفارش بدیم ، تو گفتی الا و لله باید از این شیرینی ها برام بخری، ما هم که گوش به فرمان شما برات خریدیم. تا رسیدیم خونه شروع کردی به خوردن. نوش جونت عشقم . خوشمزه است؟؟؟؟ ...
13 بهمن 1392

نازنینم لمس بودنت مبارک

خدا وقتی افریدت یه لبخند زد  و یه تیکه از قلب مهربونش و گذاشت تو سینه ت  لبخند خدا تولدت مبارک عزیزم امروز قشنگ ترین روز زندگیمه     بهترين آهنگ زندگي من تپش قلب توست. و قشنگ ترين روزم روز شکفتنت        چه لطيف است حس آغازي دوباره ...         چه زيباست رسيدن دوباره         به روز زيباي آغاز نفس كشيدن ...         و چه اندازه عجيب است ...       روز ابتداي بودن ...         وچه اندازه شيرين است امروز ...
7 بهمن 1392

تدارک تولد

سلام همه کس مامان  ستاره آسمونم رهام قشنگم  این روزها کمی درگیر تدارک تولدت هستیم . یه شب با بابا رفتیم برات سالن تولدت رو دیدیم و رزرو کردیم و اونجا کلی سخنرانی کردی که اینو تولدم راه نمی دم و اونو راه نمی دم و بعد برای پذیرایی برامون سوپ آورده بودن خوردی و کیف کردی و خلاصه رزرو کردیم برای ده بهمن انشاله  بعد رفتیم کیک تولدت رو سفارش بدیم که کلی ذوق کردی و مدل های کیک ها رو دیده بودی و هی میگفتی اینو میخوام اونو میخوام خلاصه یک کیک رو انتخاب کردیم و قرار شد واسه اول بهمن بریم پیش پرداخت بدیم. روز پنج شنبه هم رفتیم برات خ بهار و خ سنایی و خلاصه هر جا که بگی دنبال یک عدد جلیقه برای شما که با شلوار بپوشی ولی پیدا نکردم کلی...
22 دی 1392

نی نی جدید

رهامممممممممم دختر دایی جدیدت هم به دنیا اومد . دختر دایی جون عباس و زن دایی ندا جون. روز 16 دیماه دختر خوشگلش که اسمش پارمیس و خیلی نازه و تپل و خوشگل.  من با بابا رفتم پیشش و تو مونده بودی پیش مامانی وقتی اومدم و بهت گفتم که رفتم پیش نی نی گریه ات در اومد که چرا منو نبردی بعد که عکسش رو نشونت دادم گفتی دوستش ندارم گفتم چرا مامان گفتی  آخه دختر بده گفتم چرا مامان نی نی نازه اینطوری بهش نگو گفتی نه ناز نیست خوب نیست اخه تو شورتش جیش می کنه پی پی می کنه ... مامانی حسابی حسودیت شده بود ها . الهی دورت بگردم من اینم عکس پارمیس جونم که الهی عمه فداش بشه ...
22 دی 1392

سومین سالگرد مادرجون

سلام شیرینترینم دیروز سومین سالگرد مادرجون ، مامان من بود عزیز دلم... چقدر دلتنگشم.... دیروز رفتم آرامگاه با دایی ها و خاله ها ولی اونجا اونقدر سرد بود که ترسیدم تو رو ببرم. تو و بابا موندین خونه و من چه تلخ گریستم در نبودنش رهام گاهی برای خودم آرزوی مرگ می کنم ولی یاد این می افتم که تو بی مادر میشی پشیمون میشم. اون موقع ها که مامانم اینو میگفت حسش نمی کردم. ولی الان با گوشت و خون حس میکنم بی مادری یعنی چی.... تو نیستی و صدای تو، هوای خوب این خونه ست صدای پای عطر گل، صدای عشق دیونه ست تو از من دور و من دلتنگ، تو آبادی و من ویرون همیشه قصه این بوده، یكی خندون یكی گریون همیشه مثل این بوده، تو یک لحظه تو یك دیدار یه زخم از زه...
11 دی 1392

هنرمندی های آقا طلا

نفسم ، بابا فرشید یه ظرف داره که پولهای خرد رو توش نگهداری میکنه تو عاشق اونی و تا سر بابا رو دور می بینی میگی مامان بریم اون پولهای بابا رو بیاریم باهاش بازی کنیم. بهت قول دادم که یه روز که خونه بودیم ببریم پولها رو بشوریم و بعد تو بتونی باهاش بازی کنی. خلاصه بردیم توی حمام توی تشت ریختیم شستیم و بعد خشک کردیم و تو دوباره ریختی تو ظرفش و هی خالی کردی هی پر کردی . اگه من بدونم که این کار چه لذتی برای تو داره یه عالمه از مشکلاتم حل میشه این روزها خیلی به تلویزیون علاقمند شدی طوری که اصلا نمیگذاری من و بابا حتی یه اخبار ببینیم و ما باید از شما اجازه بگیریم که یه اخبار ببینیم. تازه به شرط و شروط ( مامانی آیا این فرزند سالاری درست است؟...
7 دی 1392

نقاشی های ناز پسری

سلام ستاره آسمون مامان پروانه عشق من همه کسم نازنین پسرم الان تو بغلم نشستی و من همینطور که دارم تایپ میکنم دارم برات میخونم و تو به من میگی "مامان منو میگی" آره عشقم مگه من غیر تو کیو دارم که اینقدر عاشقش باشم. تو برای مامان نفسی. الان بهم میگی مامان نگو دیگه منم میگم چشم بعد تو میخندی پسرم یه اتفاق خوب افتاده دیگه می تونی آدمک بکشی که عکسش رو برات میگذارم. خیلی خوشگل آدمک میکشی   چند روز پیش با یکی از همکارام صحبت میکردم مگفت الان باید شما برای رهام نقطه بکشی اون همه رو به هم وصل کنه تا بتونه نقاشی بکشه. منم این مجله برات خریدم و شب با هم دیگه نقطه هاشو وصل کردیم . ببین چقدر خوشگل شده   مامان به فدای اون دست...
7 دی 1392