یلدای 1392
سلام ناز پسرم دردونه مامان شب یلدا مثل هر سال رفتیم پیش بابابزرگ و مامان بزرگ. عمه سمانه هم بود و خیلی به شما خوش گذشت. من و بابا سرکار بودیم خوشحال بودی که بابا نمیاد دنبالت و ما هم میاییم اونجا زنگ زده بودی بهم گفتی مامان تو و بابا هم باید شب بیایید اینجا . دستاتم اونطوری که من می دونم تکون می دی وقتی داری یه صحبت جدی می کنی وای فدات بشم که دلم برات ضعف میره مامانی قبل از شام هم رهام کلی رفته بود روی تردمیل و برای مامانش هنر نمایی کرد من به فدای اون ورزش کردنت مامانم ...
نویسنده :
مامان پروانه
19:40