رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 8 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

انتظار

اونی که پشت پنجره تو انتظاره کاری بجز دیدن تو دیگه نداره تا وقتی از راه برسی اینجا میشینه این ساعتا سخته ولی براش شیرینه هوایی که دلم میخواد با عطر تو داره میاد با دیدن نگاهت باید دوباره دل داد ******** دنبال یه جمله دارم همش میگردم وقتی که اینجا میرسی بهت بگم من   چی بهتر از دوست دارم میشه بهت گفت آره وقت بهت میگم دوست دارم من هوایی که دلم میخواد با عطر تو داره میاد با دیدن نگاهت باید دوباره دل داد *********************************************************************** فقط آغوش ِ تو امن ِ واسه من بغضم و جای ِ دیگه نمیشکنم عشق ِ واقعی خود ِ خود ِ تویی غیر ِ تو با هیشکی حرف نمیزنم...
1 خرداد 1393

عشق بی منت

من به تو رو زمین رسیدم اما مطئنم تو اهل آسمونی آخ من بمیرم واسه اون چشمهای رویایی چه بی اندازه می خوامت چقد زود عاشقم کردی تو از تو خلوت شب هام یه دنیا بغضو کم کردی چه بی اندازه درگیره نگاه آسمونیتم چه تو خواب و چه بیداری به دنبال نشونیتم یه دنیا از تو ممنونم برای این همه شادی چه سرشارم از عطر تو تو به من زندگی دادی نازنین پسرم  مامان این روزها اصلا حال خوبی نداره ، همش درگیرم با خودم و کلنجار میرم ، همش گریه می کنم و به گذشته فکر می کنم کاش می تونستم همه چیزی که تو دلمه رو بهت بگم. کاش درد دلم رو می دونستی مامان. رهام ازت خواهش می کنم که وقتی بزرگ شدی دل هیجکس رو نشکونی حتی اگه اذیتت کرد. ...
1 خرداد 1393

سال نو مبارک

سلام قند عسل ، نقل و نبات آقا شکلات  رهام مهربونم همزبونم همدمم شیرینم سال نو مبارک   آرزو می کنم که هزار تا از این سالهای خوب و خوش رو ببینی و همیشه با سلامتی و موفقیت پای هفت سین بشینی. نازنین پسرم امسال عید ساعت 20:27 دقیقه بود و تو اینقدر سوال می کردی که عید میشه چی میشه یا واسه چی عید میشه عید بشه چیکار می کنیم خلاصه یه روز با هم رفتیم وسایل هفت سین رو خریدیم و سبزه و ماهی و عصر با هم سفره هفت سین رو چیدیدم و ای که چقدر لذت می بردی و کیف می کردی مثل هر سال عید اینقدر دید و بازدید رفتیم که دیگه خسته شدیم ما عادت نداریم عید ها سفر بریم برای همین هی میریم دید و بازدید و هی مهمون بازی . و کلی برای خودت عیدی جمع کردی ...
1 خرداد 1393

رهام و درس خوندن

ستاره آسمونی من جالا که مامان تو خونه است تصمیم گرفتم خودم بهت درس بدم. از اونجا شروع کردم که اعداد رو بتونی بنویسی ، چون همه رو هم به فارسی بلدی بخونی و هم انگلیسی. خلاصه یک رو که بلد بودی رفتیم سراغ دو ، هی میگم اول یه گردی کوچیک بعد یک خط مثل یک مگه تو می نویسی اینقدر مسخره بازی در میاری که نگو بعد سوال کردم گفتن برای سنش زوده. ولی خوب یک کتاب ریاضی پیش دبستان برات گرفتم روزها با اون سرگرمی می نویسی نقاشی میکشی و خوشت میاد و خیلی با دقت رنگ میکنی همش میگم رهامم مداد رو فشار نده دستت درد میگیره خسته میشی میگی میخوام پررنگ بشه. مامان دورت بگرده عشقم.  خودت میایی میگی مامان امروز ریاضی نخوندیم . و میری میاری ولو می کنی وسط...
30 ارديبهشت 1393

مسافرت شمال

سلام عشقم مامان به فدات نازنینم، شیرینم همه کس مامان به عشقت زنده ام دهم اردیبهشت تصمیم گرفتیم بریم شمال بیشه کلاه که تو خیلی دوست داری با ماشین مامانی رفتیم و دو شب موندیم . میگفتی چقدر خوبه . رهام گمونم اولین سفرت بود که متوجه بودی سفر یعنی چی ؟ اخه مامان ما کلا سالی یکی دوبار بیشتر سفر نمیریم. بهرحال خیلی بهت خوش گذشت. دمپایی پات کردم و دستت رو گرفتم رفتیم کنار ساحل گفتم شاید کمی آب بازی دوست داشته باشی ولی برعکس بچه های دیگه کلی اه اه کردی که چرا پاهام ماسه ای شده و بعد که با هزار بدبختی راضیت کردم بریم پامونو بزاریم توی آب دریا تا یه خورده موج اومد سمتت و خیس شدی گریه ات در اومد و منم نخواستم اذیتت کنم. با هم دی...
30 ارديبهشت 1393

خانه تکانی

سلام نازنینم گل نازم ، پسر خوشگلم. عزیز دلم این ماه اسفند مامان خونه بود. خیلی از کار خسته شده بودم. و خیلی بهم فشار میومد مامان اخه من که دیگه جوون نیستم. در ضمن دلم خیلی تو رو میخواد. ترجیح دادم که خونه بمونم و فعلا سرکار نرم. ولی مگه میشه دوباره یه کار دیگه بهم پیشنهاد شده که از بعد از تعطیلات عید برم. ولی خدا رو شکر این کار دیگه خیلی ساعتش کمه یعنی تا ساعت دو ، راهش هم به خونمون نزدیکه وگرنه نمی رفتم مامان. چند وقت پیش ازم سوال کردی چرا مادرجون فوت کرد ؟ گفتم خدا خواست گفتی یعنی چی گفتم خوب خدا خواست که دیگه زنده نباشه بره آسمون پیش خدا ؟ خلاصه هر چی گفتم یه چی گفتی آخرش گفتم مامان خوب پیر شد دیگه فوت کرد. گفتی تو هم پیر بشی میم...
30 ارديبهشت 1393

ولنتاین مبارک عزیز دلم

      امروز روز سپاس گذاری از خداوند است   زیرا که عشق را آفرید تا یادمان باشد  کسی هست برای عاشق بودن   تا با تمام وجود به او بگوییم   عشق من روزت مبارک            هیچ چیز تو را ناراحت نکند   فقط شادی ها تو را احاطه کند   همیشه عاشق هم باشیم   هر لحظه لطف خدا با تو باشد   اینها آرزوهایم برای تو در روز عشق است     ...
26 بهمن 1392

کادوی تولدت

  نفسم روزیکه رفتیم برات کادوی تولدت رو خریدیم ، اومدیم خونه هنوز نرسیده شروع کردی به باز کردنش مگه مهلت دادی تا روز تولدت صبر کنی ، برات بازش کردیم و کلی باهاش بازی کردی بعد روز تولدت دوباره برات کادو کردیم . هاهاها جونم عشقم دوست دارم مامانی فدات بشم پهلوون پنبه با اون زیرپوش رکابیت ...
13 بهمن 1392