رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

آرامش مامان

چشات آرامشی داره که تو چشمای هیشکی نیست میدونم که توی قلبت به جز جای هیشکی نیست چشات آرامشی داره که دورم می کنه از غم یه احساسی بهم می گه دارم عاشق میشم کم کم توبا چشمای آرومت بهم خوشبختی بخشیدی خودت خوبی و خوبی رو داری یاد منم می دی تو با لبخند شیرینت به من عشق ونشون دادی تو رویای تو بودم که واسه من دست تکون دادی از بس تو خوبی می خوام باشی تو کل رویاهام تا جون بگیرم با تو باشی امید فرداهام چشات آرامشی داره که پایند نگات میشم ببین تو بازی چشمات دوباره کیش و مات میشم ...
1 خرداد 1393

باغ پرندگان

نفسم عشقم  روز جمعه تصمیم گرفتیم بعد از یکسال طلسم رو بشکنیم و بریم باغ پرندگان که برعکس چیزی که فکر میکردم خیلی جذاب نبود مگر دنبال مورچه ها کردن و ون سوار شدن و بعد هم خسته شدی باز رفتی روی دوش بابا مامان درد و بلات توی سرم . اینقدر تو زیبایی بهت میگم اخه واسه چی اینقدر خوشگل شدی میگی خدا منو خوشگل کرده. میگم قربون خدا برم تو رو به من داد. میگی خودت به خدا گفتی منو بهت بده میگم آره مامانم از دل و جونم خوشحالم که خدا تو رو بهم داد. خدایا شکرت ...
1 خرداد 1393

انتظار

اونی که پشت پنجره تو انتظاره کاری بجز دیدن تو دیگه نداره تا وقتی از راه برسی اینجا میشینه این ساعتا سخته ولی براش شیرینه هوایی که دلم میخواد با عطر تو داره میاد با دیدن نگاهت باید دوباره دل داد ******** دنبال یه جمله دارم همش میگردم وقتی که اینجا میرسی بهت بگم من   چی بهتر از دوست دارم میشه بهت گفت آره وقت بهت میگم دوست دارم من هوایی که دلم میخواد با عطر تو داره میاد با دیدن نگاهت باید دوباره دل داد *********************************************************************** فقط آغوش ِ تو امن ِ واسه من بغضم و جای ِ دیگه نمیشکنم عشق ِ واقعی خود ِ خود ِ تویی غیر ِ تو با هیشکی حرف نمیزنم...
1 خرداد 1393

عشق بی منت

من به تو رو زمین رسیدم اما مطئنم تو اهل آسمونی آخ من بمیرم واسه اون چشمهای رویایی چه بی اندازه می خوامت چقد زود عاشقم کردی تو از تو خلوت شب هام یه دنیا بغضو کم کردی چه بی اندازه درگیره نگاه آسمونیتم چه تو خواب و چه بیداری به دنبال نشونیتم یه دنیا از تو ممنونم برای این همه شادی چه سرشارم از عطر تو تو به من زندگی دادی نازنین پسرم  مامان این روزها اصلا حال خوبی نداره ، همش درگیرم با خودم و کلنجار میرم ، همش گریه می کنم و به گذشته فکر می کنم کاش می تونستم همه چیزی که تو دلمه رو بهت بگم. کاش درد دلم رو می دونستی مامان. رهام ازت خواهش می کنم که وقتی بزرگ شدی دل هیجکس رو نشکونی حتی اگه اذیتت کرد. ...
1 خرداد 1393

سال نو مبارک

سلام قند عسل ، نقل و نبات آقا شکلات  رهام مهربونم همزبونم همدمم شیرینم سال نو مبارک   آرزو می کنم که هزار تا از این سالهای خوب و خوش رو ببینی و همیشه با سلامتی و موفقیت پای هفت سین بشینی. نازنین پسرم امسال عید ساعت 20:27 دقیقه بود و تو اینقدر سوال می کردی که عید میشه چی میشه یا واسه چی عید میشه عید بشه چیکار می کنیم خلاصه یه روز با هم رفتیم وسایل هفت سین رو خریدیم و سبزه و ماهی و عصر با هم سفره هفت سین رو چیدیدم و ای که چقدر لذت می بردی و کیف می کردی مثل هر سال عید اینقدر دید و بازدید رفتیم که دیگه خسته شدیم ما عادت نداریم عید ها سفر بریم برای همین هی میریم دید و بازدید و هی مهمون بازی . و کلی برای خودت عیدی جمع کردی ...
1 خرداد 1393

رهام و درس خوندن

ستاره آسمونی من جالا که مامان تو خونه است تصمیم گرفتم خودم بهت درس بدم. از اونجا شروع کردم که اعداد رو بتونی بنویسی ، چون همه رو هم به فارسی بلدی بخونی و هم انگلیسی. خلاصه یک رو که بلد بودی رفتیم سراغ دو ، هی میگم اول یه گردی کوچیک بعد یک خط مثل یک مگه تو می نویسی اینقدر مسخره بازی در میاری که نگو بعد سوال کردم گفتن برای سنش زوده. ولی خوب یک کتاب ریاضی پیش دبستان برات گرفتم روزها با اون سرگرمی می نویسی نقاشی میکشی و خوشت میاد و خیلی با دقت رنگ میکنی همش میگم رهامم مداد رو فشار نده دستت درد میگیره خسته میشی میگی میخوام پررنگ بشه. مامان دورت بگرده عشقم.  خودت میایی میگی مامان امروز ریاضی نخوندیم . و میری میاری ولو می کنی وسط...
30 ارديبهشت 1393