رهامرهام، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

یک فرشته آسمونی، گل مامان و بابا

ماه رمضون

سلام عشق مامان پروانه عزیز دلم این روزها چون ماه رمضونه ، و مامان هم خیلی خسته میشه ، زیاد برات ننوشتم عشقم. همه چیز مامان این شبها که همش رفتیم افطاری خانه عمه بابا، خانه دایی حسین، خانه عمه سمانه ، ... روزها هم که طبق روال گذشته می ریم سرکار و میاییم.  از مهدت خیلی راضی هستی ، یه شعر خوشگل انگلیسی میخوانی که من عاشقشم noisy toys , noisy toys, let,s have fun with noisy toys  مامانی خیلی خوشگل میخونی دستاتم باهاش تکون می دی که مامان فدای دستهای قشنگت بشه الهی . نفسم عشقم عسل مامان. تک ستاره زندگی مامان تو جای همه نداشته هامو برام پر می کنی. عاشقتم ...
4 شهريور 1392

حرف های مامانی و پسری

ستاره ناز مامان ، فرشته من نمی دونی که مامان برات جون می ده. نمی دونی که چقدر برام عزیزی . صبحها که از خواب بیدارت می کنم برات شعر میخوانم میگم رهام عشق مامانه رهام امید مامانه رهام عسل مامانه رهام جیگر مامانه، بعد تو همونطوری خواب آلوده میگی نه من فقط رهام درویشم ، امید مامانم هستم. بقیه اش نیستم. میگم باشه امید مامان عزیز دلم دوست دارم . رهام خیلی ماهی تو بهترین پسر دنیایی ، برام خیلی عزیزی ،  خیلی وقت نمی کنم برات بنویسم ببخشید ولی تا همین حد هم خوبه عزیز دلم. این روزها همش سر کار و وقتی هم میام خونه دیگه خیلی خسته ام . رهامم خیلی ناراحتم که خیلی نمی تونم برات وقت بگذارم وقتی هم میام خسته ام و دیگه انرژی ندارم که باهات زیاد باز...
4 شهريور 1392

عشق مامان

دلم اگر برای تو تنگ می شود … ببخش ! روزم اینگونه قشنگ می شود …     آغوش گرمم باش  ،  بگذار فراموش کنم لحظه هایی را که در سرمای بی کسی لرزیدم   تمام دردها فراموشم می شود وقتی چشمان تو در مقابل خیالم، قَد عَلَم میکنند . . .   صدای قلب نیست صداس پای توست که شب ها در سینه ام می دوی کافی است کمی خسته شوی کافی است کمی بایستی …   مــن عـاشـق تــو هـسـتـم … عاشق چشمانى که اقیانوسى از آرامش را در خود دارد عاشق دستانى که خداوند، نوازش را با الهام از آنها معنا کرده است  ! و عاشق لبخندى که زیبایى را تمام و کمال ب...
4 شهريور 1392

شعرهای گل پسر

رهامم این روزها شعرهای با مزه ای می خونی  باز تلفن زنگ می زنه تو گوشم آهنگ می زنه من گوشی و بر می دارم میگم که من سلام دارم باباجونم صداش می آید صدای خنده هاش می یاد ببخشید بقیه اش رو بلد نیستم ولی تو با همه شیرین زبونی هات برام میخونی و من و بابا کیف می کنیم شعر ایران رو هم که عاشقشی .. ای ایران ای مرز پر گوهر ای خاکت سرچشمه هنر دور از تو اندیشه بدانپاینده مانی و جاودان .... هی به من و بابا می گی برام بخونید و خودت هرجاشو که بلدی زمزمه می کنی. رهام اندازه نفسم بهت نیاز دارم و میخوامت کار دیگه ای که این روزها انجام می دی اینه که آهنگ بگذاری یا من برات بگذارم و برقصی اینقدر هم با مزه می رقصی که نگو هی میچرخی د...
28 تير 1392

سفر مشهد 1392

  سلام گل پسرم  سفر مشهدم که تموم شد. و فقط عکس و خاطراتش موند و دلتنگی از اقا امام رضا. که الهی به حق خودش تو همیشه سالم و سلامت باشی گل پسرم. اینجا توی قطار موقع رفتن به مشهده که کلی کیفت کوکه و برای خودت دوست پیدا کردی به اسم آراد و ماهان و تا همین الان هی میگی مامان آراد و ماهان  کجان؟   اینجا هم داری آهنگ مورد علاقه ات شهاب تیام گوش می دی و کیف می کنی و باهاش می رقصی اینجا ایستگاه راه آهن که رسیدیم و منتظر ترانسفر هتلمون بودیم. اینجا هم توی ماشین هتل نشستی و خسته و کوفته حدودا هشت ساعت توی راه بودیم و تو اینجا خسته و گرمت بود. خلاصه ول شده بودی روی صندلی بد جور اینجا هم رسیدیم هتل و شما خوش...
28 تير 1392

اردوی فتیله

سلام زندگی مامان ، عشقم، چراغ دلم مهربونترینم هفته گذشته سه شنبه قرار بود بری اردو با مهد کودکت، چند بار قبل که میخواستین برین هر بار شما یا مریض بودی یا ترسیدم که مریض بشی ولی ایندفعه خدا رو شکر حالت خوب بود و می تونستی بری.  خلاصه بهت گفتم رهامم باید بری تئاتر فتیله ، گفتی نه تئاتر نرم فقط فیتیله برم. گفتم باشه هر چی دوست داری برو. صبح لباس خوشگلات که با بابا برات خریدم و شامل یک شلوارک کرم و یک کفش فشن هست رو تنت کردم و عین دسته گل با هم رفتیم مهد. کلی سفارش کردم بهشون و خلاصه شما رفتین. نا گفته نماند که وقتی به خاله الهام گفتم رهام میخواد بره فتیله گفت یکی از آرزوهای دیرینه سارینا که دختر خاله الهامه هم اینه که بره فتیله، گفتیم ...
28 تير 1392

حرف دل مامانی

شکلات مامانی این متن رو از وبلاگ یکی از دوستات خوندم و خیلی خوشم اومد دقیقا حرف دل مامان پروانه بود ... رهام عزیزم،پسر مهربونم،نمیدونی چقدر دلتنگ تو هستم. با وجودیکه فقط 1 ساعت  از ندیدنت میگذرد اما دلم به اندازه یک دنیا برای تو تنگ شده. قشنگم نگاه معصومت را میپرستم ،  اما نمیدانستم که گاهی باید... میدونی عزیزم دوست ندارم بعضی جملات کامل بشن اما همیشه دلم میخواهد که تو بهترین ها رو داشته باشی.زیباترینم گاهی فکر میکنم که لیاقتت بالاتر از خیلی چیزهاست اما تو حالا  پیش من و برای من هستی دوست دارم تمام دنیا بی کم و کاست مال تو باشد. دلم میخواهد هیچگاه غصه را در چشمان زیبایت نبینم و بخاطر همین برای تو تلاش خواهم کرد. نگرا...
23 تير 1392

چراغ دل مامان

سلام عشق مامان، چراغ دلم ، مهربونم اینقدر برات ننوشتم که دل خودم برای نوشتن تنگ شده بود. عزیر دل مامان. اینقدر کارهای بامزه می کنی که آدم از دستت نمی دونه بخنده، قربون صدقه ات بره یا فدات بشه مهربون مامان . دیشب اومدی توی آشپزخانه هی یک دونه دستمال کاغذی بر می داری می سابی به کابینت ها و ماشین ظرفشویی و لباسشویی بعد میگم رهام اینقدر الکی دستمال ها را مصرف نکن، تند تند می سابی و میگی مامان همه کاراتو کردم همه جا رو تمیز کردم . همینطور که داشتی می گفتی در ماشین لباسشویی رو باز کرده بودی و داشتی توی درشو تمیز می کردی و خلاصه هی می گفتی مامان همه کاراتو کردم. (البته این کارو از بابا یاد گرفتی) تازه  می ری یک دستمال کاغذی ...
15 تير 1392

ننوشته ها

سلام نفس،سلام عشق، سلام امید زندگی مامان پروانه خیلی وقته برات ننوشتم عزیز دلم. هم خیلی کار داشتم و درگیر عروسی بودیم و سرکار خلاصه مامان  جون وقت نکردم عزیز دلم طبق معمول شما هم مریض بودی و مامانی زحمت کشید شما رو پیش یک دکتر دیگه برد نشون داد .دکتره برات عکس نوشت از لوزت که اگه مشکلی داره عمل کنیم. عکس رو گرفتیم باید ببریم روز سه شنبه نشون دکتر بدیم. این هفته هم عروسی پسر عمه بابا بود. آقا فواد و زهرا خانم که انشالله خوشبخت بشن. دیگه اینکه روز دو شنبه تولد آقا امام زمان هم که میریم خونه ریحانه و نیلوفرجون برای مولودی. دیگه دیگه دیگه آها دوباره داری میری مهد خیلی هم مهدتو دوست داری. اینی که میگم دوباره واسه اینه که هی دو روز میر...
15 تير 1392